**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع: اهمیت و تاثیر نماز جماعت


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند ؛ لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت!!

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: "من شیطان هستم"

مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.

در همین حین شیطان ادامه داد:

من تو را در راه به مسجد رفتن دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن تو شدم. وقتی تو به خانه رفتی ، خودتو را تمیز کردب و به راهت به مسجد برگشتی ، خدا همه گناهان تو را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن تو شدم و حتی بار دوم هم تو را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتی.

به خاطر همین ، خدا همه گناهان افراد خانوانده ات را بخشید. 

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن تو  بشوم ، اونوقت خدا گناهان تک تک افراد شهر را ببخشد.!!

بنابراین ، من از سالم رسیدن تو به مسجد مطمئن شدم با کمک کردنت ...