علم ؛ تقوا ؛ اخلاص

۱۶ مطلب توسط «خادم الرضا» ثبت شده است

پیامبر و شیطان ناراحت

**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع : خصوصیات بهشتیان


روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است. فرمود:«ای ملعون! تو را چه می‌شود که چنین ضعیف و رنجوری؟!»

گفت: «از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.»

فرمود: «مگر امت من با تو چه کرده‌اند؟»

گفت: «یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش می‌کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی‌توانم.»

فرمود: «آن خصلت‌ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟»

گفت: «اول اینکه هرگاه به یکدیگر می‌رسند سلام می‌کنند و سلام یکی از نام‌های خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می‌کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می‌گرداند.

دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می‌دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می‌کند.

سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می‌گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می‌کنند.

چهارم، هر وقت سخن می‌گویند: ان شاءالله بر زبان می‌آورند و به قضای خداوند راضی می‌شوند و من نمی‌توانم کار آن‌ها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می‌کنند.

پنجم، از صبح تا شام تلاش می‌کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام می‌شود، توبه می‌کنند و زحمات مرا از بین می‌برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می‌آمرزد.

ششم، هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را می‌بینند، به ایشان مهر می‌ورزند و این بهترین اعمال است.

هفتم، از همه این‌ها مهم‌تر این است که وقتی نام تو را می‌شنوند با صدای بلند صلوات می‌فرستند و من چون ثواب صلوات را می‌دانم، از ناراحتی فرار می‌کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم.



پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: «هر کس یکی از این خصلت‌ها را داشته باشد از اهل بهشت است.»




۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

ایثار و از خود گذشتگی

**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع : ایثار و از خودگذشتگی


قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود.

بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچه‌ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.

اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. یک‌دفعه از پنجره اتاق یک نارنجک به داخل پرت شد!

دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همین‌طور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباته زدم! برای لحظاتی نفس در سینه‌ام حبس شد، بقیه هم مانند من هر یک به گوشه‌ای خزیده بودند.

لحظات به سختی می‌گذشت اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه‌لای دستانم نگاه کردم.

از صحنه‌ای که می‌دیدم خیلی تعجب کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام!!

بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند.

صحنه بسیار عجیبی بود. در حالی که همه ما به گوشه و کناری خزیده بودیم ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود!

در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گقت خیلی شرمنده‌ام، این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق.

ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ‌یک از بچه‌ها نیقتاده بود.

بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچه‌ها می‌چرخید.



داستانی از شهید ابراهیم هادی




۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

حسن خلق و جوانمردی

    **داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع :شهدا و حسن خلق


مسابقات کشتی قهرمانی 74 کیلو گرم باشگاه ها بود.

ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد.به نیمه نهایی رسید.آن

سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود.اکثر حریف هارا با اقتدار شکست داد.اگر

این مسابقه را می زد حتما در فینال قهرمان می شد.اما در نیمه نهایی خیلی بد

کشتی گرفت!!! بلاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد!! آن سال ابراهیم مقام سوم را

 کسب کرد .اما سالها بعد،همان پسری که حریف نیمه نهایی ابراهیم بود را دیدم.آمده

بود به ابراهیم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهیم میگفت تا رسید به مسابقه نیمه نهایی که ناگهان ابراهیم بحث را عوض کرد و نگذاشت که او ماجرا را

 تعریف کند. روز بعد همان آقا را دیدم گفتم:اگه میشه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید.اوهم نگاهی به من کرد و نفس عمیقی کشید و گفت:

 آن سال من در نیمه نهایی حریف ابراهیم شدم ،اما یکی از پاهایم شدیدا آسیب دیده بود.

به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم:رفیق،این پای من آسیب دیده است.

هوای مارا داشته باش. ابراهیم هم گفت:باشه داداش ،چشم.

 بازی های او را دیده بودم.توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن هایی

بود که روی پا میزد،اما اصلا به پای من نزدیک نشد.ولی من با کمال نامردی یه خاک

 ازش گرفتم و خوشحال ازین پیروزی به فینال رفتم. البته ابراهیم از قصد کاری کرد که

 من برنده بشوم و از باخت خودش هم اصلا ناراحت نبود، چون قهرمانی برای او تعریف

 دیگری داشت...اما در مسابقه ی فینال با اینکه از قبل به حریفم که دوستو بچه محل

 هم بودیم گفته بودم که پایم آسیب دیده است،دقیقا با اولین حرکت همان پای

 آسیب دیده من را گرفت.آه از نهادم بلند شد و بالاخره هم ضربه فنی شدم. از آن روز

 تا حالا با ابراهیم رفیقم و چیز های عجیبی از او دیده ام. صحبتهایش که تمام شد

 خداحافظی کرد و رفت و من در تمام راه به حرفهای او فکرمی کردم. یادم افتاد در مقر

سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوارها برای هر کدام از رزمندهها جمله ای نوشته بود.

در مورد ابراهیم نوشته بودند ،ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی.

داستانی از شهید ابراهیم هادی




 

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

اول کار بسم الله

**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع: تاثیر بسم الله در اول کارها


مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم خدا مدد میخواست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» میگفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک می شد.

تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت : این کیسه را برایم پنهان کن! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچه اى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسم الله گفت.

فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت کرد و به دریا انداخت تا آنکه همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند.

پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب آماده کند.وقتی زن شکم یکى از آن دوماهی را پاره کرد کیسه را در بین شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.

شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان کباب شده را بر سر سفره آورد، و شروع به خوردن کردند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور.آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در جلوی شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب کرد و سجده الهى را  به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید.




۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

قرآن و کفار

**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع: تاثیر قرآن بر کفار...


ابوجهل و ابوسفیان و اخنس بن شریق ،‌

سه نفر از سران شرک و از سرسخت‌ترین دشمنان رسول خدا (ص) بودند و از اینکه آیات قرآن مردم را به اسلام جذب می‌کرد، بسیار ناراحت بودند و در صدد خاموش کردن این فروغ فروزان تلاش بسیار به کار می‌بردند،‌ولی نتیجه‌ای نمی‌گرفتند.

روزی هر سه (هر کدام جداگانه بی‌آنکه دیگری بفهمد) تصمیم گرفتند در پناه تاریکی و به صورت کاملاً‌مخفیانه کنار دیوار منزل پیامبر (ص) بروند،‌و آیات قرآن را بشنوند.

آن شب هر سه نفر آنها به گونه‌ای مجذوب آیات الهی شدند که متوجه گذشت زمان نگشتند و هنگامی که مشاهده کردند،‌آسمان کم‌کم روشن می‌شود ، از بیم رسوائی و اینکه دیگران متوجه حضور آنها بشوند ترسان و لرزان به سوی خانه‌های خود حرکت کردند. اتفاقاً ‌در راه هر سه نفر به همدیگر برخورد کردند و خود را سرزنش کردند که این چه کاری است که ما انجام می‌دهیم؟ و اگر مسلمانان راز ما را بفهمند چه خواهند گفت؟ حتماً بیشتر شیفته اسلام می‌شوند. به خاطر همین موضوع با هم پیمان بستند که دیگر این کار را تکرار نکرده و اطراف خانه محمد (ص) پیدایشان نشود.

اما شب بعد،‌دوباره جاذبه معنوی قرآن آنها را از رختخوابشان بلند کرد. مثل شب قبل،هر کدام به گوشه‌ای از اطراف خانه پیامبر خزیدند و تا نیمه‌های شب به استماع آیات قرآن پرداختند و وقتی هوا کم‌کم روشن شد ،‌برخاستند تا به خانه خود بروند.

اتفاقاً‌در راه برای بار دوم به هم رسیدند و باز همدیگر را سرزنش کردند و سرانجام با تأکید بسیار پیمان بستند که دیگر آن کار را تکرار نکنند ، ولی در شب دیگر باز همان جریانات تکرار گردید و ....


(سه کافر و دشمن سرسخت پیامبر اینگونه جذب قرآن شده اند اما ما چی؟؟؟؟)




۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

فرمانده جوان

____________________________________________________________________________________

موضوع : مقام حافظ قرآن

____________________________________________________________________________________

زمانى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) میخواست سپاهى را براى جنگ مأموریت دهد.براى تعیین فرمانده یکایک اصحاب را پیش خود میخواند و از هر کدام میپرسید از قرآن چه مقدار آموخته اید؟ نوبت به جوانى رسید که سنش از همه کمتر بود.فرمود: از قرآن چقدر آموخته اى؟ عرض کرد: فلان و فلان سوره و سوره بقره را.فرمان داد حرکت کنید که این جوان فرمانده شماست.عرض کردند: این جوان از همه ما کوچکتر است! در جواب فرمود: ولى به همراه او سوره بقره است.(او صاحب این امتیاز است.)

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

عنوان جلسه : از همه قوی تر کسی است که...

____________________________________________________________________________________


موضوع : زورگویی


____________________________________________________________________________________

جوانان مسلمان، سرگرم زورآزمایی و مسابقه وزنه‌برداری بودند. سنگی بزرگ آن‌جا بود که مقیاس نیرومندی و مردانگی جوانان به شمار می‌رفت و هر کس آن را به اندازه توانایی‌اش حرکت می‌‌‌داد.

در این هنگام رسول اکرم صلی الله علیه وآله رسید و پرسید: «چه می‌کنید؟»

- داریم زورآزمایی می‌کنیم. می‌خواهیم ببینیم کدام یک از ما نیرومند‌تر و زورمند‌تر است.

- می‌خواهید من بگویم چه کسی از همه نیرومندتر است؟

- البتّه، چه از این بهتر که پیامبرصلی الله علیه وآله داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد.

همه منتظر و نگران بودند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله کدام یک را به عنوان قهرمان معرّفی می‌کند. هر کس پیش خود گمان می‌کرد اینک پیامبر صلی الله علیه وآله دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرّفی خواهد کرد.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:


« از همه نیرومندتر، کسی است که هرکاری را که دوست دارد انجام ندهد و اگر در جایی خشمناک می‌شود خشم خود را کنترل کند، و راست گو باشد و کلمه‌ای دروغ یا حرف زشت  بر زبان نیاورد »


۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا

چرا باید نماز بخوانیم؟؟؟؟؟

**داستان-شعر-مسابقه و... مخصوص حلقات و جلسات گروهی**


موضوع: دلیل نماز خواندن (آیا خداوند به نماز خواندن ما نیاز دارد؟)


اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمی‏شود

و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمی‏شود.

خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند ؛ این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانه‏ هاى خود را رو به خورشید بسازند. 
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار می‏شوند و رشد میکنند. 
قرآن میفرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّه‏اى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسان‏ها بی ‏نیاز است.

«اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»(سوره ابراهیم، آیه 8 ) 




۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الرضا